آنچه بیش از هر چیز از یک سریال تلویزیونی در ذهن مخاطب میماند و احتمالا بعدها به یاد میآید بازیگران سریال و قصه آن است و عناصر و ابزارهای دیگر مثل گریم، طراحی لباس و صحنه یا دکوراسیون و لوکیشن آن کمتر مورد توجه تماشاگران قرار میگیرد.
این مساله در تلویزیون بیش از سینما مشهود است. دستکم به ۲ دلیل. یکی اینکه مانیتور تلویزیون و اندازه قاب دوربین برای سریالسازی در تلویزیون کوچکتر است درست برعکس سینما که همه چیز روی پرده خود را نشان میدهد و دوم، کمتوجهی سازندگان سریالهای تلویزیونی که بهای کمتری برای این عناصر و مولفههای ضمنی قائلند. حالا کاری به سریالهای تاریخی نداریم که به اقتضای ساختار و مضمون آن، تمهیداتی مثل گریم یا طراحی صحنه و انتخاب لوکیشن در آن اهمیت بیشتری دارد. ولی در سریالهای روتین و به روز تلویزیون، اهتمام کمتری به انتخاب لوکیشن میشود؛ عناصر و مولفههایی که به همین اندازه در کیفیت و چگونگی ساخت یک فیلم یا سریال موثر هستند، عناصر بظاهر پنهانی که گاه از شدت ظهور دیده نمیشوند یا کمتر به چشم میآیند. این کمتوجهی صرفا کارگردان یا تهیهکنندگان یک سریال تلویزیونی را در برنمیگیرد، بلکه منتقدان و نویسندگان سینمایی نیز در نقد و تحلیلهای خود کمتر به این ویژگیهای اثر میپردازند. شاید غالب بودن تحلیل مضمونی بر نقادی فیلم در کشور ما و توجه کمتر به سویه فنی و تکنیکی اثر باعث میشود به این عناصر سینمایی بیتوجه باشیم و میزان اثرگذاری آنها را در یک اثر سینمایی یا تلویزیونی نسنجیم. لوکیشن فارغ از نسبت دراماتیکیاش با قصه و روایت، به هر حال به عنوان بنیان و بستر فیزیکی هر اثر تصویری اهمیت دارد؛ مکان و فضایی که به عنوان کالبد یک فیلم یا سریال تلویزیونی، بستری میشود تا کارگردان قصه خویش را روایت کند و بازیگر به نقشآفرینی در آن بپردازد. میزانسن و دکوپاژ اثر نیز در حیطه همین عنصر شکل میگیرد و معنا مییابد. در واقع لوکیشن و انتخاب آن به عنوان یک عامل پسزمینهای در ضمیر ناخودآگاه فیلم یا سریال به پیشبرد قصه و روایت داستان کمک میکند و ابزار مهمی در دست کارگردان است تا با تصرف و هدایت آن بتواند مهارت و هنر خویش را در این حرفه به اثبات برساند. فضاسازیهای قصه و تاثیرات روانی ـ عاطفی لوکیشن در انتقال یک معنا یا کنش تصویری به مخاطب، به دقت و هوشیاری در انتخاب لوکیشن وابسته است. همین لوکیشن میتواند به معیار و ملاکی برای تقسیمبندی فیلمها و سریالها قرار بگیرد. بدین معنی که قصه و ساختار روایی یک اثر در تعیین نوع ژانر آن کار موثر است. امروزه در بسیاری از کشورهای پیشرفته برای ساخت یک سریال تلویزیونی بیش از آنکه بخواهند مکانی واقعی را به عنوان لوکیشن در نظر بگیرند، تلاش میکنند آن فضا و موقعیت را متناسب با قصه، طراحی و بازسازی کنند و بسازند. در ۲ دهه اخیر، بیشتر سریالهای تلویزیونی ما در یک فضای آپارتمانی میگذرد که اصطلاحا آن را به عنوان سریالهای آپارتمانی میشناسند. تهیهکنندگان این سریالها چون میخواهند برای تولید سریال کمتر هزینه کنند و زمان را جهت طراحی و ساخت لوکیشن از دست ندهند ترجیح میدهند یک مکان و ساختمان آماده را برای فیلمبرداری اجاره کنند و در نهایت با تغییر دکوراسیون ساختمان، دستی هم به سر و گوش لوکیشن خود میکشند. به همین دلیل گاهی پیش میآید که بسیاری از لوکیشنها و پس زمینه محیطی سریالها شبیه هم میشوند. خیلی پیش آمده که یک ساختمان یا مکان عمومی خاصی در چند سریال مورد استفاده قرار بگیرد. این فقط قصه و بازیگران سریالهای تلویزیونی نیستند که گاه مدام تکرار میشوند، بلکه شاهد لوکیشنهای تکراری نیز هستیم؛ مثلا از زمانی که تونل رسالت ساخته شده فیلم و سریالهای زیادی را دیدهایم که از این تونل برای تصویربرداری به عنوان یک لوکیشن بیرونی استفاده کردهاند. نهایت اینکه خلاقیت و نگاه هنرمندانهای در ساخت یا انتخاب لوکیشن وجود ندارد. انگار ساخت دکور و طراحی و ساخت لوکیشن به عنوان یک حرفه و کنش سینمای ارزشمند در سینما به رسمیت شناخته نمیشود و خیلی سرسری از آن عبور میشود، اما سریال ساختمان ۸۵ به کارگردانی مهدی فخیمزاده که اکنون مدتی است از تلویزیون پخش میشود از این نظر یک استثناست. فارغ از ارزشیابی تکنیکی کار، آنچه در این سریال مورد توجه قرار گرفته ساخت لوکیشن و دکوراسیون کل آپارتمانی است که در این مجموعه به عنوان لوکیشن اصلی مورد توجه قرار گرفته است. بدیهی است استفاده از یک آپارتمان از پیش ساخته و آماده هرچند بسیار زیبا و شیک است، ولی لزوما واجد ویژگیهای دراماتیکی نیست. در حالی که ساختار و شکل معماری و بنای یک ساختمان باید با سویه دراماتیکی سریال و مقتضیات آن تناسب منطقی و نمایشی داشته باشد. مثلا یک ساختمان اداری یا فضای بیمارستانی برای به تصویرکشیدن یک قصه و موقعیت نمایشی ممکن است چندان تناسب نداشته باشد و حتی موانعی را هم در ترسیم فضای مورد نظر یا موقعیت نمایشی کار به وجود بیاورد. همان طور که برای لباس یک بازیگر به کمد شخصی رو یا هر فرد دیگری مراجعه نمیشود و نوع لباس افراد طراحی و دوخته میشود، لوکیشن نیز واجد همین وضعیت دراماتیکی است. لوکیشن اگرچه در نسبت با قصه و بازیگران در ساحت پنهانتری از یک سریال قرار میگیرد، اما همین پسزمینه در پس ذهن مخاطب ثبت شده و تاثیرات خود را میگذارد. لوکیشن بیرون از قصه و مانیتور نیست بلکه در درون و آمیخته با قصه و تلویزیون است.